دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 48 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 35 |
دارای منابع کامل
دارای رفرنس دهی استاندارد
تعداد صفحات :35
فرمت: docx
لغت شخصیت در زبان لاتین (personalite) و در زبان انگلوساکسون (personality) خوانده میشود، ریشه در کلمه لاتین (Persona) دارد (شاملو، 1388). این کلمه به نقابی اشاره دارد که هنرپیشهها در نمایش استفاده میکردند. پرسونا (نقاب) به ظاهر بیرونی، ظاهر علنی که افراد به دور و بر خود نشان میدهند اشاره دارد؛ بنابراین بر اساس ریشه شخصیت، شخصیت به ویژگیهای بیرونی و قابل رویت ما اشاره دارد؛ اما شخصیت تنها به نقابی که بر چهره میزنیم و نقشی که بازی میکنیم اشاره ندارد. هنگامی که از شخصیت سخن میگوییم ویژگیهای متعدد فرد، کلیت یا مجموعه خصوصیات گوناگون که از صفات جسمانی فراتر میرود را به حساب میآوریم. این واژه تعداد زیادی از خصوصیات ذهنی و هیجانی را در بر میگیرد، خصوصیاتی که ممکن است نتوانیم مستقیماً آنها را ببینیم و فرد شاید سعی کند آنها را از ما مخفی کند، یا شاید ما از دیگران مخفی کنیم (شولتز و شولتز، 2005، ترجمه سید محمدی،1392).
شخصیت را بر مبنای صفت بارز، یا مسلط یا شاخص فرد نیز تعریف کردهاند و بر این اساس است که افراد را داری شخصیت برون گرا، یا درونگرا یا پرخاشگر و امثال آن میدانند. در واقع چنین فرض میشود که در شرایط مختلف، حالت بارز یکی، پرخاشگری و دیگری، درونگرایی است. اینگونه برداشت از شخصیت، در محدوده تیپشناسی میگنجد (شاملو، 1388).
آلپورت شخصیت را به این صورت تعریف کرد «شخصیت ساختاری پویا درون فرد متشکل از سیستمهای روانی- جسمانی است که رفتار و افکار مشخصه او را تعیین میکنند» (شولتز و شولتز، 2005، ترجمه سید محمدی، 1392).
شلدون پویا بودن شخصیت را در تعریف خود مطرح نموده و چنین عنوان میکند: «سازمان یافتگی پویشی جنبههای ادراکی، عاطفی، انگیزشی و بدنی فرد را شخصیت گویند» (سیاسی، 1390).
گیلفورد (1959) شخصیت را بدین گونه تعریف کرده است، شخصیت عبارت است از: الگوی منحصربهفرد صفات شخصیتی است. درحالیکه ریموند کتل (1950)، شخصیت را اینگونه تعریف کرده است. شخصیت امکان پیشبینی آنچه را که فرد در موقعیتی خاص انجام خواهد داد، فراهم میکند (راس، 1992؛ ترجمه جمالفر، 1386).
از دیدگاه فروید، روان یا شخصیت انسان به مثابهی تکه یخ قطبی بسیار بزرگی است که تنها قسمت کوچکی از آن آشکار است؛ این قسمت، سطح آگاه را تشکیل میدهد.
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 46 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 17 |
چارچوب نظری و پیشینه تحقیق با موضوع شخصیت
فهرست مطالب :
چارچوب نظری شخصیت
پیشینه تحقیق
معرّفی کارن هورنای و نظریه وی
اضطراب بنیادی
خودانگاره آرمانی
پینوشت
منابع
بخشی از متن
چارچوب نظری :
شخصیت :
شخصیّت را شاید بتوان اساسیترین موضوع علم روانشناسی دانست؛ زیرا محور اساسی بحث در زمینههایی مانند یادگیری، انگیزه، ادراک، تفکّر، عواطف، احساسات، هوش و مواردی از این قبیل است. لغت شخصیّت ریشه در کلمة لاتین (Persona) دارد. این کلمه به نقاب یا ماسکی گفته میشد که در یونان قدیم بازیگران تئاتر بهصورت خود میزدند. کمکم معنای آن گسترده شد و نقشی را که بازیگر ادا میکرد نیز در بر گرفت. بنابراین، مفهوم اصلی و اوّلیّة شخصیّت، تصویر ظاهری و اجتماعی فرد و مطابق نقشی است که او در جامعه بازی میکند؛ یعنی فرد شخصیّتی را به اجتماع خود ارائه میدهد که جامعه او را بر اساس آن ارزیابی کند (شاملو، 1388).
.
.
.
پیشینه تحقیق :
تاکنون در زمینة نقد روانشناختی شخصیّتهای آثار داستانی غلامحسین ساعدی به صورت خاص پژوهشی انجام نشده، امّا در زمینة نقد روانشناختی آثار ادبی، آثاری به صورت مقاله ارائه شده است که عبارتند از:
1ـ قنبری، رضا. (بیتا). «دایرة امن تنهایی و سکوت؛ تحلیل روانشناختی و جامعهشناختی شخصیّتهای آثار احمد محمود». مجلّة رودکی. شمارة 20. مؤلّف در این مقاله به تحلیل روانشناختی و جامعهشناختی شخصیّتهای آثار احمد محمود میپردازد. جهان داستانی احمد محمود را توصیف کرده است و از تفکّر دوآلیستی وی در نوشتن داستانهایش سخن میگوید.
2ـ پورنامداریان، تقی و رقیّه هاشمی. «تحلیل داستان ملکوت بهرام صادقی با تکیه بر مکتب روانتحلیلی». ...
.
.
.
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 105 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 78 |
فصل اول
1- مقدمه
آیا از بین چند عنوان تحقیقی که تابحال نظاره گر آن بوده اید متوجه موضوعی به نام خلاقیت شده اید ؟
ممکن است قدری سوال برانگیز باشد اما به خلاقیت کمتر از سایر موضوعات در تحقیقات نگاه می شود و این در حالی است که قدمت این موضوع تا آنجا که محقق اطلاع دارد به دوران افلاطون حتی بیشتر به آفرینش بر می گردد.
خلاقیت موضوعی نا آشنا برای ما نیست به تعبیری خلاقیت همان ابداع جهان و خلق انسان است و این زیباترین وصفی است که از قرآن کریم می توان به امانت گرفت .(قاسم زاده 1368 )
کشف استعداد ها و رفتارهای خلاق در افراد همواه یکی از آرزوهای بشر در همه زمانها بوده است.
سرهربرک دید معتقد است که تخریب و خلاقیت دو نیروی متفاوتی هستند که اجزای تشکله ذهن را تشکیل می دهند و خلاقیت بعنوان یک دانش طبقه بندی شده تعریف شده است و به عبارتی خلاقیت جوهر مجردی است که در تمام اشخاص غیر از بیماران روانی با یک نسبت معین یافت می شود .(قاسم زاده به نقل از تورسن 1372)
از طرف دیگر شخصیت واژه ای است که اغلب هنگام توصیف خود و دیگران از آن به کار می بریم و همگی معتقدیم که معنی آن را می دانیم .
شاید واقعا چنین باشد یک روان شناس پیشنهاد می کند اگر زمانی که واژه " من" را به کار می بریم مقصود خود را از آن بدانیم می توانیم نظریه خوبی درباره معنی شخصیت داشته باشیم هنگامی که واژه" من" را به کار می بریم در اصل همه چیز را درباره خودمان جمع بندی می کنیم تمایلات ، محاسن ، ترس ها و قوت ها و ضعفمان .
واژه " من" همان چیزی است که شمارا به عنوان یک فرد ،فردی مجزا از دیگران تعریف می کند.(دوان شوکر ،1994).
به عبارتی تعریف ما از شخصیت امکان دارد اندیشه منحصر به فرد بودن انسان را در بر گیرد . ما بین افراد شباهتهایی را می بینیم ، ولی احساس می کنیم که هر یک ویژگی هایی خاص داریم که مارا از دیگران متمایز می نماید .
بنابراین پیشنهاد می کنیم که شخصیت ممکن است عبارت باشد از مجموعه ای از ویژگی های منحصر به فرد و با دوام که دریامنبع به موقعیتهای متفاوت ممکن است تغییر یابد .(شوکر 1994).
یکی از متداولترین طبقه بندیهایی که روانشناسان به کار می بندند دو تیپ «درونگرا» و «برونگرا » می باشد که برای اولین بار توسط یکی از پزشکان معروف به نام «کارل یونگ » به کار رفت .(نرمال.ل.،ن 1364 ، 517).
بیان مسئله
بررسی خلاقیت در افراد درون گرا و برون گرا
هدف پژوهش:
این پژوهش قصد دارد که خلاقیت را در افراد «درون گرا » و « برون گرا » مورد بررسی قرار دهد .
ضرورت و اهمیت تحقیق:
بعلت مواجه جوامع بشری با مسائل پیچیده فزاینده وابستگی متقابل بین کشورها و تحلیل رفتن منابع طبیعی ، سرعت فزاینده تغییرات ، نیاز به ابداع و خلاقیت اجتناب ناپذیر است .
از سویی نیاز به یافتن تصویری هر چه جامع تر و دقیق تر از آینده برای هر جامعه از ضروریات است لذا هر جامعه ای برای دستیابی به بقاء و توسعه یافتن می بایست حوزه استعدادهای درخشان را در کانون توجه قرار دهد. (تورنس 1372 )
نیروی خلاقی که در تعداد معدودی از افراد بشر نهاده شده است انجام دهد.
اگر جامعه در حداکثر بهره گیری از این تنها موهبت بشری توفیق نیابد و یا بدتر از آن اگر به خطا عزم سرکوب آنرا نماید آن وقت است که بشر حق مادرزایی خود یعنی اشرف مخلوقات بودن را از دست می دهد و در عوض محکوم به این خواهد بود که در سینه اش کمترین نوع مخلوقات باشد .( مهدی زاده ، رضوانی 1369 ).
از طرفی دیگر شخصیت را شاید بتوان اساسی ترین موضوع علم روان شناسی دانست ، زیرا محور اساسی بحث در زمینه هایی مانند یاد گیری ، انگیزه ، ادراک ، تفکر ، عواطف و احساسات ، هوش و مواردی از این قبیل دانست .
به عبارتی موارد فوق الذکر اجزاء تشکیل دهنده شخصیت به حساب می آیند .
بنابراین حتی مطالعه بیماریهای روانی و به خصوص بیماریهای روان کنشی_که از دیدگاه روان شناسان شامل اکثر پیکوزها مانند اسکیزوفرنیا ، پیکوزهای عاطفی ، تمام نورزها و تمام اختلالات شخصیتی و منشی ، رفتارهای ضد اجتماعی ، ضد اخلاقی ، اعتیاد و انحرافها می شود _ را می توان جزء امراض شخصیت دانست ( شاملو ، سعیر 368 )
انجام چنین پژوهشی از این جهت از اهمیت برخوردار است که می تواند به افراد کمک کند تا رفتارهای خلاق و استعدادهای درخشانی که شخصاً از آن برخوردارند ( با توجه به تیپ شخصیتی شان ) با عمق بیشتر مورد بررسی قرار داد ه و اصول آن را در زندگی روزمره به کار گیرد و از طرف دیگر آگاهی از ارتباط بین خلاقیت و تیپ شخصیتی موجب آن می گردد که به سوی رشد و شکوفایی سوق یابد .
فرضیه تحقیق :
- بین درون گرا یی افراد و میزان خلاقیت آنها رابطه وجود دارد .
- بین برون گرا یی افراد و میزان خلاقیت آنها رابطه وجود دارد .
تعریف مفاهیم و اصطلاحات :
تعریف خلائق از نظر نحوی به معنی خلاق در «به فتح خا و تشدید لام » بسیار آفریننده و آفریدگار. ( فرهنگ عمید 1243)
خلاقیت عبارتست از ظرفیتی برای خلق ایده های بدیع و نوین و توانایی برای درک عمیق معانی اشیا در دیدارهای بین فردی و موادنمادین . (قاسم زاده 1372).
تعریف عملیاتی خلاقیت :
افرادی که در این پژوهش در آزمون خلاقیت نمره 180 بیاورند دارای خلاقیت می باشند .
تعریف نظری شخصیت :
شخصیت از واژه لاتین « پرسونا » به معنی نقاب که توسط هنرپیشه ها در نمایش ها بکار می رفت مشتق شده است ( شوکر ، 1994).
شخصیت به مجموعه ویژگی های جسمی ، روانی و رفتاری که هر فرد را از افراد دیگر متمایز می کند اطلاق می شود ( کریمی 1374 )
تعریف نظری برون گرایی :
فردی اجتماعی است که در فعالیت های گروهی پیشرفت می کند و به دنبال فعالیت های مهیج است و چنین فردی می تواند تکامنشی و خوشبین باشد این افراد مردم آمیز و هیجان طلبند و فعالیتهای اجتماعی را بر فعالیتهای انفرادی ترجیح می دهند ( به نقل از آیزینگ ، ساروخانی 1370 )
تعریف عملیاتی برون گرایی :
منظور از برون گرایی نمره ای است که فرد در میزان E آزمون EPI بالاتر از نمره 13 بیاورد.
تعریف نظری درون گرایی:
بر فعالیتهای فردی و نیازمند تفکر علاقه دارد و به آزمونهای خود بها می دهد و سعی می کنند به آن آزمونها برسند این افراد همراهی با کتاب را به همراهی با مردم ترجیح می دهند ، مردم گریزند ، منظم و جدی هستند و در کارهای خود احساس مسئولیت می کنند (به نقل از آیزینگ ،ساروخانی 1370)
تعریف عملیاتی درون گرایی :
منظور از درون گرایی نمره ای است که فرد در میزان E آزمون EPI پایین تر از نمره 13 بیاورد.
فصل دوم
تعاریف و مفاهیم شخصیت :
در تعریف شخصیت به موارد زیر باید توجه داشت :
الف) هر شخص یکتا و بی همتاست . به عبارتی دیگر هیچ دو فردی از لحاظ خلاقیت ، علاقه ها ، رغبت ها و انگیزه ها و کلاً رفتار به همدیگر شباهت ندارند .
ب) رفتار هر فردی از یک موقعیت به موقعیت دیگر ممکن است متفاوت باشد یعنی ما در همه موقعیت ها یکسان رفتار نمی کنیم .
ج) با وجود همه این تفاوتها ، در رفتار آدمی وجه اشتراک قابل ملاحظه ای وجود دارد یعنی غالب مردم نمونه ها یا الگوهای رفتاری نسبتاً ثابتی دارند .
با بکارگیری تیپ های شخصیتی ما می توانیم اشخاص را به نوعی طبقه بندی کنیم که الگوهای مهم رفتاری آنان له دقت قابل توصیف باشند (پوراستادی 1379 )
پیر بادن واژه شخصیت را از واژه شخص جدا می سازد وی در این مورد توضیح می دهد .
شخصیت یک مفهوم کلی روانی است که محتوای آن مورد تحلیل قرار می گیرد.
شخص واژه ای است که یک آدم واقعی را مشخص می کند که در فلسفه غالباً به عنوان مفهومی از انسان به کار برده می شود ( ایروانی 1374 ص 61 )
شخصیت در واقع پدیده ای تکاملی و تدریجی است که تحت تأثیر بسیاری از عوامل درونی و بیرونی ، مسئله وراثت ، خصوصیات جسمانی و شرایط اجتماعی قرار می گیرد و رشد و تکامل می یابد بر اساس تعریف فوق می توان تعریف نسبتاً جامعی از شخصیت ارائه داد.
شخصیت عبارتست از : مجموعه ای سازمان یافته و واحدی متشکل از خصوصیات نسبتاً ثابت و مداوم که برروی هم یک فرد را از افراد دیگر متمایز می سازد ( کاشی تبار 1378)
شخصیت در زبان لاتین Personality است که ریشه در کلمه لاتین پرسونا دارد .
این اصطلاح در زبان لاتین برای سخن گفتن درباره صورتکهایی که بازیگران در یونان ورم باستان به چهره می زدند به کار می رفت بنابراین مفهوم اصلی و اولیه شخصیت تصویری صورتی و اجتماعی است و بر اساس نقشی که فرد در جامعه بازی می کند ترسیم می شود .
بنابراین در تعریفی که بسیار رواج یافته ، شخصیت به معنای مجموعه صفاتی است که ویژگی یک فرد را مشخص می کند .
کارل راجرز شخصیت را یک خویشتن سازمان یافته و دائمی می داند که محور تمامی تجربه های وجود ماست .
آلپورت از شخصیت به عنوان یک مجموعه عوامل درونی که تمام فعالیتهای فردی را جهت می دهد نام می برد .
زیگموند فروید عقیده دارد که شخصیت از نهاد خود و فراخود ساخته شده است .
کتل در تعریف شخصیت می گوید چیزی است که اجازه می دهد پیش بینی کنیم آدمی در اوضاع و احوال یعنی چه رفتاری خواهد داشت ( کاشی تبار 1378 )
با توجه به تفاوتهای موجود در تعاریف شخصیت تعریفی از « سالواتورمدی » ارائه می شود که به طور نسبی حاوی ویژگی های مشترک تعریف های ذکر شده می باشد .
شخصیت مجموعه ای با ثبات از تمایلات و ویژگی هاست که مشترکات و تفاوتهای رفتاری ، روان شناسی ( انکار عمل ) افراد را تعیین می کند که در طول زمان استمرار دارند و ممکن است به آسانی تنها به عنوان نتیجه فشارهای زیست شناختی و اجتماعی زمان قابل درک نباشند ( مدی 1989 )
همانطور که ملاحظه شد با توجه به تعاریف و دیدگاه های متفاوت در روان شناسی ارائه تعریف جامع و کامل از شخصیت نیز انتزاعی هستند .
با کمی تأمل بر روی این موضوع که چرا نظریه پردازان و نویسندگان مفهوم شخصیت را به کار می برند به نتایج زیردست پیدا می کنیم .
الف) اثبات تداوم و استمرار خصوصیات در وجود یک فرد .
ب) اینکه افراد به وجود آورنده رفتارهای خود هستند .
ج) وجود تفاوتهای فردی در بین افراد .
یکی از دلایل عمده روان شناسان برای سنجش شخصیت وجود تفاوتهای فردی دربین آدمیان است .
رفتار نتیجه تعامل ویژگی های شخصیت با شرایط محیطی و اجتماعی است باید به این نکته نیز اشاره نمود که روان شناسان و نظریه پردازان شخصیت در این مورد که رفتار تا چه حد تحت تأثیر متغیرهای درونی ( ویژگی های شخصی فرد ) و یا متغیرهای بیرونی ( شرایط خاص محیط ) است اتفاق نظر ندارند موقعی که در مورد رفتار صحبت می کنیم به شخصیت اجتماعی اشاره می کنیم .
شخصیت اجتماعی یعنی قسمتی از شخص که سایرین آن را می بیند یا می شنوند و به عبارتی همان تصویری که فرد از خویش به دیگران نشان می دهد .
شخصیت اجتماعی هر کس شامل حرکات و اطوار ظاهری ( مانند طرز سخن گفتن و نحوه راه رفتن )
خلق وخوی کلی و نحوه واکنش در برابر شرایط تهدید کننده و همچنین نگرش های مشاهده شده و بسیاری از واکنش های دیگر وی است .
همچنین شخصیت دارای جنبه خصوصی و نا آشکاری نیز می باشد .تخیلات ، تفکرات و تجاربی که فرد نمی خواهد در مورد آن دیگران اطلاعی داشته باشند ، جنبه خصوصی شخصیت انسان را شامل می شود .
اتکنیسیون و همکاران اضافه می کنند ممکن است شما تجربه های خاص داشته باشید که آنرا هیچ گاه به هیچ کس نگفته باشید
آرزوهایی که به نظرتان کودکانه و خجالت آورتر از آن بوده که آشکار کنید رویاها و خاطراتی که فقط در ذهن خودتان می مانند .
اندیشه ها و خاطراتی که به هنگام انتظار برای رفتن به کلاس درس و یا قدم زدن در جنگل از ذهن شما می گذرد بخشی از شخصیت خصوصی شماست که به صورت عملی قابل مطالعه نیست ( پوراستادی 1379 )
عوامل تعیین کننده شخصیت :
عمده ترین عواملی که در تعیین شخصیت دخالت دارد عبارتست از : وراثت ، هورمون ها و محیط اجتماعی
1- وراثت : مجموعه ویژگی ها و توانایی های بالقوه ای است که در لحظه ی انعقاد نطفه از پدر و مادر به فرد منتقل می شود .
2- هورمون ها : هورمونها مواد شیمیایی هستند که توسط غدد داخلی ترشح می شوند و پس از ورود به خون بر سلولهای بدن اثر می گذارند .
هورمونها غلظت کم ولی تأثیر زیادی در انجام اعمال فیزیولوژیکی و در نتیجه رشد بدن دارند . ثابت ماندن میزان هورمونها در خون که لازمه رشد طبیعی است از طریق بازخورد منفی اعمال می گردد که بدین وسیله ترشح یک غده موجب انتظام در ترشح دیگر غده ها یا عدم انتظام در آن می گردد .
هرکدام از غده ها بر اساس ترشحی که انجام می دهد در بدن انسان موجب بروز صفاتی می شود که زیادی یا کمی ترشح آنها باعث تغییر حالت در انسان می گردد.
غده های ترشحی داخل عبارتند از : غده هیپوفیز ، غده پاراتیرویید ، غده لوزالمعده ، غده فوق کلیوی و غده های جنسی .
3- محیط : محیط در رشد و بروز توانایی های بالقوه و ایجاد تفاوتهای فردی تأثیر بسیاری دارد تمام امکانات و شرایط محیط بر موجود زنده را شامل می شود و موجود زنده و محیط بر یکدیگر تأثیر متقابل دارند ( کاشی تبار 1378 )
نظریه های شخصیت و اهمیت مطالعه آن :
نظریه های شخصیت حاصل درک بسیار بالا و هوشمند انه افرادی است که هر کدام دیدگاه نظری منحصر به فردی را در مطالعه نوع انسان به کار گرفته اند .
نظریه های شخصیت با اینکه همسوی یکدیگر نیستند اما هر یک چیزهای مهم و اساسی برای گفتن دارند مطالعه شخصیت از دهه 1930 وارد جرگه علم شده است .
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 108 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 124 |
مقدمه
آموزش و پرورش هر جامعه، خاص آن جامعه است و از فرهنگ، حکومت، اقتصاد و ارزشهای آن جامعه متأثر می شود. به طور کلی، تعلیم و تربیت یک کشور به درک کامل فلسفه تربیت از سوی جامعه و مسئولان آن بستگی دارد.
امروزه با پیشرفت علوم به خصوص علوم انسانی و تأثیری که این علم در تعلیم و تربیت دارد. متخصصان آموزش و پرورش معتقدند که تربیت کودک اگر مهم تر از تعلیم او نباشد اهمیت کمتری از آ ن ندارد. در دنیای امروز فلسفه تعلیم و تربیت بر این اساس بنا شده است که تمامی جنبه های شخصیت فرد پرورش یابد. به این صورت که برای داشتن انسانی سالم، خلاق و مفید در جامعه لازم و ضروری است که همگام با توسعة قوای فکری و عقلی فرد، قوای جسمانی وعاطفی او هم پرورش یابد.
مطالعة شخصیت انسان یکی از مهمترین و پیچیده ترین مباحث در روان شناسی می باشد. مفهوم شخصیت از جمله مفاهیمی است که در طول تاریخ بشر تغییر و تحول عمده ای کرده است. به علت اینکه مطالعه شخصیت برای درک ماهیت انسان اهمیت زیادی د ارد. تولد این رشته با کارهای ویلهلم ونت[1] در سال 1879 در دانشگاه لایپزیک در آلمان شروع شد (شولتز، 1990، ترجمه کریمی و همکاران، 1384).
در اوایل قرن بیستم واتسون[2] آمریکایی تحولی عظیم بر علیه کارونت به وجود آورد و جنبش رفتارگرایی را بنیان نهاد. که معتقد است روان شناسی علمی باید بر جنبه های ملموسی از ماهیت انسان تمرکز کند که بتوان آن را ثبت کرد، شنید و اندازه گیری کرد.
در دهة 1930 مطالعة شخصیت در روان شناسی آمریکا عمدتاً توسط هنری مورای[3] و گوردن آلپورت[4] در دانشگاه هاروارد، رسمیت پیدا کرد (شولتز، 1998، ترجمه سید محمدی، 1385).
عوامل متعددی در طرز رفتار انسان نقش تعیین کننده دارند که برخی از این عوامل به وسیلة شاخه ای از علم روان شناسی به نام روان شناسی شخصیت مورد بحث و بررسی قرار گرفته است که یکی از جذاب ترین و شیرین ترین موضوعهای روان شناسی می باشد که این موضوع در قالب نظریه ها و رویکردهای مختلف مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
آنچه در ارزیابی شخصیت هر فرد مهم است پیچیدگی ماهیت آن و اندازه گیری آن می باشد. اگر واقعاً بتوان به اندازه گیری شخصیت پرداخت می توان دانش و اطلاعات خود را در مورد آن افزایش و توسعه داد. (براهنی ، 1361).
این پیچیدگی ماهیت شخصیت انسان باعث شده که تاکنون پاسخ یکسانی به سؤال «شخصیت چیست؟» داده نشود و نباید تصور کنیم که تنها یکی از این نظریهها درست است و بقیه غلط هستند. زیرا هر کدام از نظریه پردازان در تعریف خود به جنبه های مختلف شخصیت توجه کرده اند و دسته بندی افراد به تیپ های مختلف دست کم به زمان بقراط (حدود 400 سال قبل از میلاد) باز می گردد.
ما در برخورد با دیگران، معمولاً حدسهایی در مورد آنها می زنیم و برای توصیف شخصیت آنها از اصطلاحاتی استفاده می کنیم مثلاً اجتماعی، درون گرا و..... و این برداشتهای ما از دیگران، بر رفتار ما با آنها تأثیر می گذارد. و بر اساس ارزیابی شخصیت آنها، در مورد آنها به قضاوت می پردازیم. این برداشتهای ما از شخصیت افراد مبتنی بر کارهایی است که از افراد در طی زمانهای مختلف سر می زند.
گوردون آلپورت 50 تعریف مختلف از شخصیت را مرور و ارائه کرده است (آلپورت، 1937).
ایشان تعریف خود را از شخصیت به این صورت ارائه کرده است که:
«شخصیت سازمان پویایی از نظامهای جسمی، روانی در درون فرد است که رفتار و افکار ویژة او را تعیین می کند» (آلپورت، 1961).
هدف کتل از مطالعة شخصیت پیش بینی رفتار می باشد، یعنی رفتاری که شخص در پاسخ به یک موقعیت خاص از خود بروز می دهد که در معادله ریاضی به صورت R= f(p,s) بیان می کند.
علت اصلی مطالعة شخصیت در عصر کنونی، شناخت انسانی است که خود سبب تمامی مشکلات و بحرانهایی است که گریبانگیرش شده است.
آبراهام مزلو[5] معتقد است که «انسان عامل اصلی مشکلات جهان است به طوری که با اصلاح او همه چیز اصلاح می گردد (مزلو، 1957).
یکی از حوزه های اصلی کاربرد روان شناسی در دنیای واقعی، ارزشیابی[6] شخصیت است. به عنوان مثال متخصصان روان شناسی بالینی از طریق یک ارزیابی[7] مناسب شخصیت می توانند بهترین روش درمان را انتخاب نمایند. در مدارس هم، ارزشیابی شخصیت به روان شناسان آموزشگاهی کمک می کند تا بتوانند به علل ناسازگاری و مشکلات یادگیری دانش آموزان پی ببرند.
در عصر امروزی عوامل متعددی بر رفتار فرد تأثیر دارند که مهمترین آنها خانواده، مدرسه واجتماع می باشد. که این سه عامل، اساس شخصیت فرد را در دوران کودکی پی ریزی می کنند. امروزه افراد برای همگام بودن با این تحولات و به روز کردن مهارتهایشان همواره مشغول کسب اطلاعات به روز می باشند. در طول سالهای گ ذشته نظریات مختلفی در زمینة توصیف و چگونگی تحول رفتار آدمی، بیان شده است. از جملة این نظریه ها، نظریة شناختی- اجتماعی[8] بندورا[9] می باشد. این نظریه بر مبنای یادگیری استوار است که در ابتدا به نظریة یادگیری- اجتماعی[10] مشهور بود. در این نظریه بر ریشه های اجتماعی رفتار و اهمیت فرایندهای شناختی، همچنین تمام ابعاد زندگی یعنی انگیزش، هیجان و عمل تأکید شده است (پروین، 2001، ترجمه جوادی و کدیور 1381).
بر اساس این دیدگاه انسان به عنوان موجودی فعال بوده و بر رویدادهای زندگی خود تأثیرگذار است.
در نظریة بندورا، ابعاد مختلف شخصیت مطرح شده است،که به بررسی مفهوم خودکارآمدی[11] یا توانایی ادراک شده فرد در انطباق با موقعیت های خاص خواهیم پرداخت.
از نظریه پردازان انگیزش پیشرفت که تحقیقات خود را بر ادراکات توانایی متمرکز کرده اند باندورا وکووینگتون[12] می باشند. بندورا به این ادراکات تحت عنوان خودکارآمدی اشاره می کند و کووینگتون در نظریة خودارزشی[13] اش شایستگی ادراک شده را مورد بحث قرار می دهد و معتقد است انسانها نیاز د ارند هم از طرف خودشان و هم از طرف دیگران به عنوان افرادی شایسته درک شوند.
مفهوم خودکارآمدی از نظر بندورا به یک احساس واقعی از تسلط در مهارت اشاره دارد. یعنی دانش آموزان وقتی احساس مؤثر بودن خواهند کرد که آنها خودشان واقعاً احساس کنند که در به دست آوردن یک مهارت یا دانش جدید در حال پیشرفت هستند. به این صورت که بامشاهده موفقیت خود در گذشته نسبت به آینده نیز مطمئن می شوند و اگر در گذشته با شکست مواجه شده باشند در مورد موفقیت خود در آینده ناامید خواهند بود (استیپک، ترجمه حسن زاده و عموئی، 1381).
بیان مسئله
با پیشرفت روزافزون علم و دانش، ثابت شده است که آموزش دادن به اشخاص جهت کنترل رفتارهای خود یک امر ضروری می باشد. تا فرد به عوامل بیرونی نیاز کمتری د اشته باشد و بتواند در زمینة تحصیلی و یادگیر خود عوامل انگیزشی را در خود ایجاد و کنترل کند.
هدف همة فعالیت های آموزشی، ایجاد یادگیری[14] است و این مسئله یکی از مسائل مهم در عصر امروزی است همچنین هدف اصلی آموزش تسهیل یادگیری است. به سبب پیچیدگی و اهمیت مفهوم یادگیری تعریفهای مختلفی در این زمینه ارائه شده است که معروف ترین آن مربوط به هرگنهان[15] و السون[16] می باشد که یادگیری را تغییر نسبتاً پایدار در توان رفتاری[17] فرد می دانند که بر اثر تجربه حاصل می شود (هرکنهان و السون، 2001، ترجمه سیف 1384).
مسئله یادگیری یکی از مسائل مهم در عصر امروزی است و به همین خاطر است که سرمایه گذاری بسیار گسترده ای برای رسیدن به همین مسئله صورت می گیرد اما برای استفادة بهینه از این سرمایه گذاری بر دست اندرکاران نظام تعلیم و تربیت فرض است که در پی شناخت عوامل تأثیرگذار بر پیشرفت تحصیل و آموزشی باشند و با روشن ساختن میزان تأثیر آنها بر یادگیری، معلمان را در وظیفة آموزشی خود مدد رسانند.
پیشرفت تحصیلی از موضوعات اساسی در آموزش و پرورش می باشد که متخصصان تعلیم و تربیت همواره به پژوهش و بررسی عوامل مؤثر بر آن پرداخته اند. این عوامل می تواند مربوط به ویژگیهای روانی، اجتماعی و عاطفی دانش آموزان باشد یا اینکه می تواند مربوط به کلاس درس، مدرسه و نظام تعلیم و تربیت باشد.
دسی[18] (1975) دسی و ریان[19] (1985) و سایر محققان انگیزش[20] ، به دو نوع کلی از انگیزش یعنی انگیزش درونی[21] و بیرونی اشاره نموده اند. انگیزش بیرونی[22] زمانی وجود دارد که افراد به وسیلة پیامدهای خارجی و بیرونی برانگیخته می شوند. در مقابل انگیزش بیرونی، انگیزش درونی وجوددارد که در آن شخص برای انجام موفقیت آمیز تکالیف خود تمایل درونی دارد، و برای آن ارزش بیرونی وجود ندارد. افرادی که برای انجام یک فعالیت خاص، به طور درونی برانگیخته می شوند، افرادی خلاق ، خود تنظیم و خودکارآمد محسوب می شوندکه فعالانه به دنبال فرصت هایی برای مشارکت هستند و در فعالیت مورد علاقه خود به گونه ا ی غرق می شوند که زمان و سایر ضروریات زندگی را فراموش می کنند (دسی و ریان 1985).
اینگونه افراد در می یابندکه در موقعیت معینی قادر به عملکردی موفقیت آمیز هستند (بندورا واسچانک 1981، اسچانک 1989). و آنان می توانند موقعیت را به طور معناداری کنترل و تنظیم کنند (کورندو دوکمپر[23] 1985، استیپک[24] و وایزز[25] 1981 و وایزر و کامرون[26] 1985).
لازم به ذکر است که عوامل مختلفی در نگرش ها نسبت به یادگیری تأثیر دارند. یکی از این عوامل، خودکارآمدی است (شانک 1984، شانک وتریشای 1986). که این عامل ریشه در نظریة شناختی- اجتماعی بندورا دارد. این رویکرد یادگیری اجتماعی معتقد است که فرایند انگیزش در یادگیری فقط به وسیلة تقویت بیرونی صورت نمی گیرد، بلکه تقویت در اصل به عنوان یک پیشانید در یادگیری می باشد و در آن مؤثر است. یکی از عوامل انگیزشی مؤثر و تقویت کننده در یادگیری، خودپندارة افراد است (استپیک، ترجمه حسن زاده و عموئی، 1381).
یعنی باور و شناخت افراد از توانائیهای خود، که این باورو شناخت می تواند انگیزه برای یادگیری را در افراد تداوم بخشد و آنها را برای عملکرد خودکار آمد در یادگیری هر چه بیشتر آماده و مهیا کند که این موضوع خودکارآمدی یکی از محور اصلی تحقیق حاضرمی باشد.
نظریة شناختی- اجتماعی بندورا بیان می کند که رفتار آدمی متأثر از فرد، رفتار و محیط است (یعنی تعامل عوامل بیرونی و درونی) و بر این عوامل هم تأثیر گذار است. به عبارت بهتر هر فرد بر این عوامل همان گونه که تأثیر می پذیرد، تأثیر هم می گذارد (شانک و پاجریس، 2002).
به نظر می رسد که دانش آموزان خودکارآمد بیش از دیگران از توانائیهای خود آگاهی دارند و کمتر خود را با دیگران مقایسه می کنند و با توجه به معیارها و توانمندیهای خود به یادگیری مسائل می پردازند که این عامل باعث می شود تا خودکم بینی آنهاکمتر بوده و به خود پندارة مثبت تری در بارة خود دست یابند.
د ر نظریة شناختی- اجتماعی بندورا هم رفتار و فرد و هم محیط قابل تغییرند و موضوع بحث این نیست که فرد مهم تر است یا موقعیت، بلکه آنچه اهمیت دارد تعامل فرد با محیط
میباشد.(کدیور 1378).
دانش آموزان دارای انگیزش پیشرفت بالا، انتظار موفقیت دارند و زمانی شکست می خورند بر تلاشهای خود می افرایند (واینر، 1980).
به نظر بندورا، انسان دارای یک نظام شخصیتی است که وی را قادر به کنترل افکار واعمال خویش می سازد. این نظام، جایگاه ساختارهای شناختی و عاطفی است و شامل توانایی نمادسازی، یادگیری از دیگران، طراحی راهبردها،کنترل رفتار خویش و درون نگری است و میان عوامل بیرونی و رفتار، نقش مداخله گر ایفا می کند (پاجریس، 1996).
در نظام بندورا، منظور از خودکارآمدی احساسهای شایستگی، کفایت، و قابلیت در کنارآمدن زندگی است. برآورده کردن و حفظ معیارهای عملکرد افراد، کارآیی شخصی را در آنها افزایش می دهد و ناکامی در رسیدن به آن معیارها و حفظ آنها، خودکارآمدی را کاهش خواهد داد.
در این میان ممکن است افرادی باشند که معیارهای بسیار بالا و غیرواقع بینانه برای عملکرد خود وضع کنند و انتظارهای رفتاری خود را بر مبنای رفتار سرمشقهای بسیار موفق برگزینند. این افراد بطور مداوم خواهند کوشید که علی رغم شکستهای پی در پی، خود را به آن معیارها برسانند و ممکن است خود را به شدت تنبیه کنند چنین امری به آسانی می تواند افسردگی، دلسردی وا حساس بی ارزشی آنها را فراهم کند.
افراد با احساس کارآمدی ضعیف، در اعمال هرگونه نفوذ و تأثیر روی رویدادها و شرایط، ناتوان هستند. در نتیجه آنها در بارة خودکارآمدی خودشان به دور باطلی دست می زنند و به شدت معتقدند که تمامی تلاش و کوشش آنها، بی فایده و بی نتیجه است.
افراد با احساس خودکارآمدی بالا، معتقدند که می توانند به طور مؤثر از عهدة رویدادهای زندگی خود برآیند. بنابراین اینگونه افراد در غلبه بر مشکلات انتظار موفقیت دارند، و در کوششهای خود ثابت قدم هستند واعتماد بیشتری به توانائیهای خود دارند. در انجام تکالیف خود با پشتکارند و در نتیجه عملکرد آنها در سطح بالایی است. به علاوه اینگونه افراد تکالیف دشوار را به عنوان چالش در نظر می گیرند تا تهدید و به سختی می کوشند تا بر آن تکالیف غلیه کنند (کدیور، 1382).
بندورا، خودکارآمدی را جزء اساسی عملکرد متقابل انگیزش و انسان معرفی می کند که رفتار فرد را تداوم می بخشد (بندورا، 2001). به اعتقاد بندورا (2002)، خودکار آمدی مفهومی است که به واسطه آن تجربیات و توانایی تفکر افراد در یک مسیر با همدیگر ادغام می شود.
خودکارآمدی، قابلیت های فردی به منظور دستیابی به عملکرد ها و نتایج موفقیت آمیز از پیش تعیین شده است (پاجریس، 1996).
در حیطه تعلیم و تربیت، شناسایی تفاوت های فردی از اهمیت بالایی برخوردار است. شخصیت به عنوان یک سازه نظری، که به صورت یک کل واحد عمل می کند و یکی از تعریف های آن عبارت از:
«مجموعه ای از جنبه های بدنی، عادات، تمایلات، حالات، افکار و رفتارهایی است که در فرد به صورت خصوصیات و صفاتی نسبتاً پایدار در آمده است» (فرمهینی، 1378، ص 440).
این موضوع ، که شخصیت بر یادگیری تأثیرگذار است، امر تازه ای محسوب نمی شود و علائق، نگرشها، انگیزه های افراد و پاسخ های هیجانی آنها مثل برانگیختگی، اضطراب و هیجان در زمینة پیشرفت افراد تأثیر گذارند.
گفته شد که یکی از مؤلفه های تأثیر گذار بر آموزش و یادگیری، آگاهی و شاخت از ویژگیهای شخصیتی دانش آموزان است و باید روشن شودکه کدام دسته از عوامل شخصیتی در پیشرفت تحصیلی تأثیر بیشتری دارد تا در تقویت آنها سعی شود. اما مؤلفه دیگری که در پیشرفت تحصیلی مؤثر است، خودکارآمدی می باشد، که به نظر بندورا (1993) اعتقاد کودکان به کارآیی شناختی خود همان گونه که بر رشد اجتماعی شان مؤثر است بر رشد فکریشان هم تأثیر دارد و همه این موارد با ویژگیهای شخصیت دانش آموزان در ارتباط است. بنابراین، این تحقیق در صدد آن است که به بررسی و مقایسة ویژگیهای شخصیتی و خودکارآمدی دانش آموزان با عملکرد تحصیلی بالا وپایین بپردازد و سعی دارد رابطه ویژگیهای شخصیتی و خودکارآمدی را در پیشرفت تحصیلی دانش آموزان مورد بررسی قرار دهد.ـآآ
اهمیت و ضرورت پژوهش
افزایش روزافزون اطلاعات و پیشرفتها در زمینة فناوری در دنیای امروز، انسان را بر آن داشته که به نظام آموزشی و تعلیم و تربیت توجه بیشتری داشته باشد و هدف تعلیم و تربیت در دنیای امروز تربیت نیروی انسانی مبتکر، خلاق، متکی به خود و با اعتماد به نفس می باشد و می خواهد چگونه اندیشیدن، چگونه زندگی کردن، چگونه یادگرفتن را به دانش آموزان یاد بدهد.
تعلیم و تربیت هموار ه در پی فراهم آوردن شرایطی است تا دانش آموزان بتوانند حداکثر توانائیهای بالقوة خود را پرورش داده و درجهت رسیدن به اهداف غایی آموزشی تلاش نمایند.
اگر عوامل تأثیر گذار بر پیشرفت تحصیلی مشخص شوند و به همة این عوامل به صورت همه جانبه پرداخته شود بهتر می توان عوامل مؤثر بر پیشرفت تحصیلی را مشخص کرد و این امر مستلزم انجام تحقیقات بیشماری می باشد.
همچنین انسان به کمک توانایی های فکر و اندیشه خود قادر است که در پدیده های جهان تغییراتی به وجود آورده و آنها را در جهت رسیدن به اهداف خود به کارگیرد.
امروزه اهمیت خودکارآمدی و نقش زیربنایی آن در بسیاری از مسائل زندگی برای انسان مشخص شده است. انسانهای موفق در بیشتر موارد مدیون خودکارآمدی خود می باشند و چگونگی تلاش و عملکرد افراد خودکارآمد متفاوت از عملکرد افرادی است که خودکارمدی ضعیف و ناکارآمدی دارند (استرنبرگ، ترجمه اعتماد اهری و خسروی، 1381).
این پژوهش از چند جهت، دارای اهمیت بیشتری است: اینکه پژوهشها نشان می دهد که بین عملکرد تحصیلی دانش آموزان با تیپ شخصیتی و ویژگیهای شخصیتی آنها رابطه وجوددارد. دیگر اینکه شناخت ویژگیهای شخصیتی دانش آموزان می تواند بازخورد ارزشمندی برای معلمان و سایر دست اندرکاران نظام تعلیم و تربیت فراهم کند و باعث شود که آنها متناسب با نوع شخصیت دانش آموزان رفتار کنند.
همچنین امید است یافته های این تحقیق بتواند آگاهیهای بیشتری در زمینة شناخت دانش آموزان در مراکز تعلیم و تربیت در اختیار دست اندرکاران تعلیم و تربیت قرار دهد.
به علاوه شاید بتواند رهنمودهایی جهت هرچه آشنا شدن مربیان، معلمان و سایر افراد با عوامل تأثیرگذار بر عملکرد تحصیلی قرار دهد.
اهداف تحقیق
این تحقیق دارای اهداف کلی و هدفهای خاص می باشد:
هدف کلی تحقیق: شناخت و مقایسة ویژگیهای شخصیتی و خودکارآمدی دانش آموزان دورة پیش دانشگاهی با عملکرد تحصیلی بالا و پایین می باشد.
اهداف خاص تحقیق:
- مقایسة ویژگیهای شخصیتی دانش آموزان با عملکرد تحصیلی بالا و پایین.
- مقایسة خودکارآمدی دانش آموزان با عملکرد تحصیلی بالا و پایین.
- بررسی تأثیر جنسیت بر خودکارآمدی و ویژگیهای شخصیتی دانش آموزان.
- پیش بینی خودکارآمدی بالا بر اساس ویژگیهای شخصیتی.
همچنین امید است که با افزایش دانش و اطلاعات در زمینة ویژگیهای شخصیتی و خودکارآمدی افراد و مقایسة این متغیرها با عملکرد تحصیلی آنها، در زمینة آموزش و یادگیری به مقایسة دانش آموزان با همدیگر نپردازیم و به تفاوتهای فردی و ویژگیهای شخصیتی دانش آموزان توجه کنیم، بعلاوه قصد داریم نتایج به دست آمده از این تحقیق را به معلمان، مربیان و مشاوران مدارس که پرورش دهندگان آینده سازان ما هستند انتقال دهیم.
فرضیه های پژوهش
در پژوهش حاضر سه فرضیه و یک سؤال پژوهشی به شرح زیر مورد بررسی قرار می گیرند:
1- بین ویژگیهای شخصیتی دانش آموزان با عملکرد تحصیلی بالا و پایین تفاوت وجود دارد.
2- بین خودکارآمدی دانش آموزان با عملکرد تحصیلی بالا و پایین تفاوت وجود دارد.
3- خودکارآمدی و ویژگیهای شخصیتی دختران و پسران متفاوت است.
4- کدامیک از ویژگیهای شخصیتی، پیش بینی کنندة بهتری برای دانش آموزان با خودکارآمدی بالا و با خودکارآمدی پایین است؟
تعریف نظری و عملیاتی متغیرها
الف- ویژگیهای شخصیتی
تعریف نظری
صفات شخصیتی: در الگوی پنج عاملی، عوامل شخصیت شامل 5 عامل بزرگ هستند و این عوامل فرض را بر این میداند که شخصیت بهنجار یک مفهوم چند بعدی است که می توان آنها را بوسیلة پرسشنامه های شخصیتی اندازه گیری کرد. تعریف مفهومی این 5 عامل بزرگ به قرار زیرند:
- روان رنجورخویی: بعدی است که اساس آن را تجارب و هیجانات منفی و نامطلوب تشکیل می دهد و صفاتی همچون ترس اجتماعی، اضطراب افسردگی، پرخاشگری و احساس گناه و..... را پوشش می دهد.
- برون گرایی: عاملی که تجارب و هیجانات مثبت، فعالیت و قاطعیت واجرایی بودن ومعاشرت و اجتماعی بودن را شامل می شود. همچنین این بعد به طور قوی با علاقه به ریسکهای بزرگ در مشاغل همبسته است (کوستا، مک گری و هالند، 1984).
- انعطاف پذیری: این بعد میزان انعطاف پذیری در مقابل تجارب، تصور فعال، خلاقیت، هنرمندی، کنجکاوی، تخیل و پذیرش ارزشها و عقاید جدید را در برمی گیرد.
- دلپذیر بودن: این عامل میزان اعتماد، همکاری، هم حسی، توافق با دیگران، همدردی با دیگران، محبوبیت و قبولیت افراد را مورد ارزیابی قرار دهد.
- با وجدان بودن: این عامل شامل عواملی همچون هدفمندی، احساس وظیفه کردن ومسئولیت پذیری، خویشتن داری تمایل به پیشرفت و نظم و تربیت می باشد.
تعریف عملیاتی:
- روان رنجورخویی: در این پژوهش این عامل عبارت از میزان نمراتی است که هر یک از آزمودنیها در آن بدست می آورند.
- برون گرایی: هدف از این عامل در پژوهش حاضر عبارت از میزان نمره ای است که هر یک از آزمودنیها در مقیاس مربوطه بدست می آورند.
- انعطاف پذیری: در این پژوهش عامل انعطاف پذیری عبارت از میزان نمراتی است که هر یک از آزمودنیها در آن کسب می کنند.
- دلپذیر بودن: در پژوهش حاضر هدف از این عامل عبارت از میزان نمره ای است که هر یک از آزمودنیها در مقیاس مورد نظر بدست می آورند.
- با وجدان بودن: هدف از این عامل در پژوهش حاضر عبارت از میزان نمره ای است که هر یک از آزمودنیها در این عامل کسب می کنند.
ب) خودکارآمدی
تعریف نظری
خودکارآمدی ادراک فرد از مهارتها و قابلیت های خود برای انجام اعمالی گفته می شود که با توجه به ویژگی در موقعیتی خاص مورد نیاز می باشد (بندورا 1986)
تعریف عملیاتی
در این پژوهش خودکارآمدی عبارت از میزان نمره ای است که هر یک از آزمودنیها در مقیاس هفده ماده ای شرر بدست می آورند.
ج – عملکرد تحصیلی
تعریف نظری:
عملکرد تحصیلی شامل معلومات و مهارتهای اکتسابی عمومی یا اختصاصی افراد در بارة موضوعات درسی می باشد که معمولاً بوسیله آزمایشها و نشانه ها، یا هر دوی آنها که توسط معلمان برای دانش آموزان وضع می شود، اندازه گیری می شوند (شعاری نژاد، 1364).
به عبارت دیگر پیشرفت تحصیلی میزان دانش یا مهارت افزودة هر فرد در موضوع خاص و در زمان معین است که با نمرات کسب شده در آزمونهای وضع شده طبق اهداف آموزش و پرورش هر کشور معین می گردد.
تعریف عملیاتی
- عملکرد تحصیلی بالا: دانش آموزانی که در دورة پیش دانشگاهی در نوبت اول میانگین نمرات بالاتر از 17 دارند.
- عملکرد تحصیلی پایین: دانش آموزانی که در دورة پیش دانشگاهی در نوبت اول میانگین نمرات پایین تر از 14 دارند.
مروری بر پیشینه تحقیق
همانگونه که قبلاً اشاره گردید در این تحقیق رابطه شخصیت و خودکارآمدی مورد بررسی قرار گرفته است. در این مبحث مفاهیم مربوط به این متغیرها به صورت مفصل تری توضیح داده و در ادامه به پژوهشهای انجام شده در مورد مفاهیم مورد نظر پرداخته می شود و سعی خواهد شد که تصویری قابل قبول از مفاهیم و متغیرهای موجود در این پژوهش ارائه گردد.
بخش اول: شخصیت
شخصیت هر انسان می تواند به تعیین محدودیتها، ویژگی ها، توانائیها و بهداشت و سلامت آنها در زندگی کمک کند. این شخصیت است که به شکل گیری بسیاری از جنبه های زندگی انسان کمک می کند. به عنوان مثال تمام امیال و آرزوهایی که می خواهیم در زندگی به دست آوریم ، خواه تحصیلات عالی، همسر و حتی سلامت عمومی می تواند تحت تأثیر شخصیت ما و شخصیت افرادی که به نحوی با آنها در تعامل هستیم قرار گیرد (شولتز، 1998، ترجمه سیدمحمدی، 1385).
شخصیت می تواند انتخابهای افراد را محدود یاگسترش دهد یا افراد را در معرض تجربیات جدید قرار دهد واین ویژگی های افراد است که امکان می دهد بعضی از افراد اجتماعی، مردم آمیز، کم رو و گوشه گیر، پرخاشگر، سرد و ناخوشایند باشند (همان منبع).
لازم به ذکر است که موضوع شخصیت به قدری پیچیده است که نمی توان با چنین توصیف های ساده کل ویژگی های شخصیت افراد را بیان کرد و شاید یکی از دلایل آن این باشد که انسانها در شرایط مختلف و در برابر افراد مختلف بسیار تغییر پذیر و پیچیده هستند.
پیچیدگی ماهیت شخصیت باعث شده که تعاریف و نظریه های گوناگونی پیرامون شخصیت توسط روانشناسان ارائه شود وهر کدام از این نظریه ها تنها بخشی از حقایق مربوط به شخصیت انسان را آشکار می کند و اگر چه هیچ کدام از این نظریه ها نتوانسته تبیین کاملی از شخصیت ارائه دهند اما تلاش در جهت درک ماهیت شخصیت انسان توسط همین نظریه ها صورت گرفته است.
اگر چه هیچ یک از نظریههای شخصیت همسوی یکدیگر نیستند، اما هر یک از آنها چیزهای اساسی و مهمی در بارة شخصیت برای گفتن دارند و ریشه اختلاف بین نظریه های شخصیت در پیچیدگی موضوع شخصیت ونوپا بودن این علم می باشد بدین ترتیب که مطالعة شخصیت از دهة 1930 واردجرگة علم شده است (شولتز، 1990، ترجمه کریمی و همکاران، 1384).
مطالعة نظریه های شخصیت و ویژگی های آن دلایل مختلفی دارد که یکی از این دلایل مطالعة نظریه های شخصیت، مربوط به کاربرد عملی آنها می باشد و ارزش علمی این مطالعه برای روان شناسان علاقه مند به زمینه های بالینی و مشاوره بیشتر است (همان منبع).
در نظریة بندورا مفهوم خودکارآمدی به یک احساس واقعی از تسلط در مهارت اشاره می کند و به ارزشیابیهای دانش آموزان از قابلیت های عملکرد بر روی یک تکلیف تأکید دارد به این معنی که آیا دانش آموزان توانایی موفق شدن در آن تکلیف را دارند یا نه؟
خودکارآمدی می تواند در زمینه های پیشرفت بر رفتار افراد تأثیر گذارد. همچنین حل کردن مسائل با موفقیت می تواند تجربة هیجانی را در افراد افزایش دهد و در افراد به درگیر شدن در مسائل در حد تسلط تمایل ایجاد کند.
مرور جامع نظریه بندورا در بارة انتخاب هدف نشان می دهد که فرد می تواند تشخیص دهد که آیا هدف دور باعث پاداشهای مورد انتظار خواهد شد یا نه. اگر انتظار نتایج پایین باشد در فرد انگیزه ای برای انتخاب هدف وجود نخواهد داشت ولی اگر انتظار بالا باشد، فرد به مرحلة بعد قدم خواهدگذاشت (فرانکن، 1998، شمس اسفندآباد و همکاران، 1384).
همچنین بندورا (1995) خودکارآمدی را برحسب ادراک افراد از میزان کنترل بر زندگی معرفی می کند. افراد با اعمال کنترل بر موقعیت ها بهتر می توانند آینده مطلوب را تحقق بخشند و از آینده های نامطلوب جلوگیری می کنند (شولتز، 1998، ترجمه سیدمحمدی، 1385).
جایگاه شخصیت در روان شناسی
خاستگاه روان شناسی نوین تا سده های چهارم و پنجم قبل از میلاد بر می گردد. فیلسوفان بزرگ یونان همچون سقراط، افلاطون و ارسطو، پرسشهای بنیادی در بارة زندگی ذهنی پیش کشیده ا ند. پرسشهایی از قبیل: هشیاری چیست؟ آیا آدمی ذاتاً موجودی منطقی است یا غیر منطقی و چندین سؤال دیگر که با ماهیت ذهن و فرایندهای ذهنی سروکار دارند. پس از یونانی ها، سنت آگوستین[27] (354- 430 میلادی) دومین پیشگام روان شناسی نوین به حساب می آید. در نیمة دوم سدة نوزدهم، روانشناسی علمی به وجود آمد.
اما تقریباً به اندازة نیم بیشتری از تاریخچة روانشناسی به عنوان علم، توجه نسبتاً کمی به مطالعة شخصیت شده است. روان شناسی به صورت یک علم آزمایشی و مستقل، از ترکیب اندیشه های فلسفه و فیزیولوژی پیدا شده است. و بیش از یک قرن پیش توسط ویلهلم وونت در سال 1879، پایه گذاری شد و به تقلید از روش علوم طبیعی به مطالعة اجزای تشکیل دهندة تجربة هشیار[28] پرداخت.
در دهه های اولیه قرن بیستم جان.بی. واتسون رویکرد رفتار گرایی[29] را پایه گذاری کرد. که معتقد بود روان شناسی به عنوان یک علم باید به جنبه های عینی و ملموس انسان بپردازد (شولتز، 1990، ترجمه کریمی و همکاران، 1384).
بدین ترتیب، مفهوم شخصیت در نظام رفتارگرایی واتسون و رفتارگرایان اولیه به چیزی که بتوان آن را به طور عینی دید و مشاهده کرد، تنزل یافت و در این تعریف جایی برای مفهوم هشیاری یا نیروهای ناهشیار باقی نماند.
ولی در دهة 1890 چنین ویژگی هایی از شخصیت انسان یعنی مفاهیم هشیار و نیروهای ناهشیار توسط زیگموند فروید[30] پزشک اتریشی مورد بررسی قرار گرفت که اکثر نظریه های معاصر شخصیت از نظریة فروید تأثیر پذیرفته اند. همچنین اولین گروه نظریه پردازان شخصیت، با الهام از رویکرد روان کاوی فروید شکل گرفتند.
پس روان شناسی آزمایش و مطالعة رسمی شخصیت در دو سنت جداگانه و با روشها و هدفهای متفاوت آغاز شدند تا اینکه در اواسط دهة 1930، تغییرا ت چشمگیری به وقوع پیوست و در این دوره، کتاب های تخصصی متعددی پیدا شدند، و درسهای دانشگاهی در زمینة شخصیت ارائه گردید و از این دهه مطالعه شخصیت توسط هنری مورای و گوردون آلپورت در دانشگاه هاروارد رسمیت پیدا کرد. (شولتز، 1990، ترجمه کریم و همکاران، 1384).
سوابق تاریخی سنجش شخصیت
طبقه بندی منش و خلق و خوی افراد به عبارت دیگر شخصیت آنها از لحاظ جثه، اعضا و عضلات، طبع یا مزاج و غدد و خصوصیات افراد از زمان یونان باستان وجودد اشته است.
همانگونه که می دانیم امپدوکلس[31] فیلسوف یونانی جهان را متشکل از عناصر اولیه آب، آتش، خاک و هوا می دانست.
بقراط[32] (377- 460 قبل از میلاد) طبیعت انسان را مثل جهان مرکب از چهار عنصر فرض نمود و معتقد بود غلبه هر یک از این عناصر بر بقیة آن ها مزاج فرد را به صورت خاصی در می آورد.
ایشان خون را ناشی از هوا می دانست و غلبه آنرا باعث ایجاد طبع دموی می دانست سودا را ناشی از عنصر خاک می دانست و غلبه آنرا باعث ایجاد طبع سوداوی می دانست. صفرا را ناشی از آتش و طبع بلغمی را ناشی از آب قرار می داد.
همچنین از نظر جالینوس (201-131 بعد از میلاد) افراد دموی مزاج ضعیف، عصبی، بی ثبات، عجول و هرزه بودند وافراد سوداوی دارای ویژگیهیای همچون خوش بین ، کند و قوی بودند و صفراوی ها مردمی آتشی، تند و قوی هستند و بلغمی ها هم مزاج کند، خونسرد و ضعیف داشتند (شریعتمداری، 1382).
علاوه بر این، طبقه بندی تیپ های شخصیتی با مشاهدة افراد بیمار، مثل طبقه بندی کرچمر[33] صورت گرفته که انسانها را در مجموع به سه طبقه اصلی تقسیم نمود و برای هر دسته خصوصیاتی ذکر کرد:
1- طبقه پیک نیک[34]: این افراد شکل بدنشان گرد و چاق است و قد آنها کوتاه است. اینگونه افراد از نظر خلق، خوش برخورد و خوش گذران هستند و ظاهر و باطن یکسانی دارند و در مجموع برون گرا هستند.
2- آستینک[35]: این افراد قدی بلند و باریک دارند. صورت لاغر و دست و پایشان دراز است از نظر خلق، گوشه گیر و خیالباف هستند و به درون گرایی تمایل دارند.
3- آتلتیک[36]: این دسته از افراد، دارای استخوان بدنی بسیار محکم و عضلات نیرومند می باشند. از نظر خلق هم، به فعالیت های بدنی و ورزشی علاقه زیادی دارند و ریاست طلب هستند.
طبقه بندی دیگری در ارتباط با تیپ های شخصیت توسط شلدن[37]، از مشاهدة افراد طبیعی و بر فرضیة جنین شناسی صورت گرفته است. شلدن در طبقه بندی خود، در شکل ظاهری بدن سه بعد تشخیص داده که از رشد سه لایة جنین، یعنی آندودرم[38]، مزودرم[39]، اکتودرم[40] پدید می آیند.
شلدن با توجه به این سه بعد تیپ های شخصیتی را طبقه بندی کرد. او افرادی راکه دارای ناحیة شکم بزرگ هستند آندومورف نامید. ا فرادی که از لحاظ عضلانی بودن و استحکام استخوان ها قوی بودند در گروه مزومورف قرار داد و افرادی که از لحاظ ساختمان اعصاب قوی بودند درگروه اکتومورف قرار داد (گنجی، 1382).
لازم به ذکر است که هدف از تشخیص و سنجش شخصیت افراد، این است که ویژگیهای جسمی و روانی افراد، به خصوص رابطة آنها با همدیگر و سایر موارد، مورد مطالعه قرار گیرد.
نقش ارزیابی[41] شخصیت
یکی از راههای توضیح شخصیت افراد، برسی صفات و خصوصیات شخصیت[42] آنها می باشد. همانطور که قبلاً اشاره شد عده ای از روان شناسان با توجه به عضلات و ویژگیهای جسمی و عده ای با توجه به طبع یا مزاج یا فعالیت غدد، شخصیت افراد را طبقه بندی کرده اند. اما امروزه اکثر روان شناسان این نوع طبقه بندیها را فاقد زمینه های علمی می دانند و خصوصیات اساس افراد را برای تعیین نوع شخصیت آنها مورد مطالعه قرار می دهند.
مطالعة شخصیت مستلزم وجود روشهایی برای ارزیابی متغیرهای مربوط به شخصیت می باشد. ما دائماً در حال ارزیابی غیررسمی شخصیت افراد هستیم و به طور ضمنی به پیش بینی هایی در بارة رفتار این افراد چه در انتخاب دوست، شناخت همکاران آینده، انتخاب همسر و موارد بی شمار دیگر دست می زنیم.
ولی گاهی این پیش بینی های ما به خطا می رود. زیرا در آنها به صفت خاص که مورد علاقة ماست تکیه می کنیم و به صفات و خصوصیات دیگر آنها توجه نمی کنیم.
بنابراین با نگاه کردن به وضع ظاهر یک فرد نمی توان در بارة شخصیت او داوری کرد بلکه باید با استفاده از روش علمی به اندازه گیری صفات شخصیت افراد پرداخت (شعاری نژاد، 1370).
ارزیابی شخصیت دو ارزش عمده دارد: یکی ارزش عملی که یکی از حوزه های اصلی کاربرد روان شناسی در دنیا واقعی است. و روان شناسان مختلف را در شناسایی و راهنمایی بهتر افراد مدد می رساند به عنوان مثال، یک ارزیابی مناسب شخصیت، به متخصان بالینی کمک می کند که بهترین روش درمان را برگزینند یا به روانشناسان آموزشگاهی کمک می کند تا بتوانند به علل ناسازگاری و مشکلات یادگیری دانش آموزان در مدارس پی ببرند. همچنین روشهای ارزیابی شخصیت در زمینة پژوهش هم کاربرد فراوانی دارند که بوسیلة آنها روان شناسان پژوهشی برای توجیه رفتار آزمودنیهایشان در شرایط مختلف آزمایشی یا برای پیدا کردن رابطه بین ویژگیهای شخصیتی با متغیرهای دیگر به ارزیابی شخصیت آنها می پردازند ارزش دیگر سنجش شخصیت، ارزش علمی است که ما را در پیدا کردن جواب به پرسشهایی از این قبیل کمک می کند. تأثیر خانواده های آشفته روی شخصیت کودکان و نوجوانان چیست؟ شخصیت افراد با افزایش سن چگونه تغییر می کند؟ و موارد دیگر (شولتز، 1990، ترجمه کریم و همکاران، 1385).
بنابراین دست اندرکاران نظام تعلیم و تربیت اعم از معلمان، مربیان و مشاوران برای شناخت هر چه بهتر دانش آموزان خود نیاز دارند که ویژگیهای شخصیتی آنها را مورد ارزشیابی و سنجش قرار دهند تا بدین وسیله بتوانند ویژگیها، تمایلات، علایق وا ستعدادهای دانش آموزان خود را تعیین نموده و روشهای آموزشی و تربیتی خود را مطابق با آن نیازها و ویژگیها در نظر گرفته و هماهنگ نمایند.
تعریف شخصیت
مفهوم شخصیت یکی از مفاهیم مربوط به ویژگیهای انسانی است و تعریف این مفهوم هم مانند مفاهیم همچون هوش کار آسانی نیست. به دلیل اینکه مفهوم این کلمه در زبان عامیانه با مفهوم موردنظر در روان شناسی تفاوت زیادی دارد. واژة شخصیت در زبان روزمره معانی مختلفی دارد. مثلاً وقتی می گوئیم فلانی آدم با شخصیتی است، منظور این است که مورد احترام دیگران می باشد یا با توجه به یک یا چند ویژگی خاص آن شخص این اصطلاح را در مورد آن فرد به کار می بریم (گنجی، 1382).
شاید هیچ اصطلاحی به اندازة مفهوم شخصیت، نه تنها در بین روان شناسان بلکه در میان همه مردم کاربرد نداشته باشد و موضوع اصلی در مورد شناخت انسانها، شخصیت آنها می باشد. برای همین هیچ متفکری را نمی توان پیدا کرد که به آن نپرداخته باشد، فیلسوف، هنرمند، نویسنده، جامعه شناس، انسان شناس و روان شناس چه درگذشته و چه در حال هر کدام از دیدگاهی به مطالعة شخصیت پرداخته اند.
به علاوه ما همواره با افرادی برخورد می کنیم که از شخصیت وشیوة رفتار خود و دیگران سخنی به میان می آورند. مثلاً یکی خود را شخص کمرو و خجالتی توصیف می کند. دیگری خودر اشخص رک گو معرفی می کند. شخص دیگری خود را شیک پوش وخوش خوراک معرفی می کند و دیگری از ویژگیهای اجتماعی و مقام اجتماعی خود حرف می زند، همچنین بعضی از آنها از رتبه علمی و شغلی خود تعریف و توصیف می کنند.
همچنین اگر یکی از اینگونه افراد از لحاظ علم و هنر، شیک پوشی و یا ثروت توجه ما را به خود جلب کند می گوئیم ؛ «چه آدم با شخصیتی است!» (شعاری نژاد، 1370).
علاوه بر همة اینها هر روزه در رسانه های گروهی مثل رادیو، تلویزیون و روزنامه ها می بینیم که گفته می شود جلسه ای با حضور شخصیت های مهم علمی، فرهنگی یا سیاسی برگزار شد که اگر از ویژگیهای آن اشخاص خوشمان بیاید آنها را افرادی با شخصیت و در غیر این صورت بی شخصیت یا کم شخصیت قلمداد خواهیم کرد.
در لغت نامة دهخدا برای اصطلاح شخصیت این معانی ذکر شده است: شرافت، نجابت، رفعت، بزرگوار، مرتبه و درجه.
لکن هیچ کدام از موارد فوق در روان شناسی، معنی اصطلاح شخصیت را ندراد و مورد قبول نیست بلکه روان شناسان در بحث از شخصیت، بیش از هر چیز دیگر به تفاوتهای فردی توجه دارند، یعنی ویژگیهایی که افراد را از همدیگر متمایز می کند برای روان شناسان همة انسانها دارای شخصیت هستند و آنها در بارة هیچکس به کوچکترین قضاوت ارزشی دست نمی زنند و معتقدند که هر فرد سبک[43] خود یعنی شخصیت خاص خود را دارد که از او انسانی منحصر به فرد می سازد (اتکینسون، ترجمه براهنی و همکاران، 1382).
با توجه به اینکه شخصیت چیزی کاملاً محسوس و عینی نیست تا بتوان با در نظر گرفتن همة جوانب آن به تعریف دقیق وکامل آن پرداخت، به همین جهت، تعریف های مختلفی از شخصیت، توسط روان شناسان صورت گرفته است. نمونة بارز آن اینکه گوردون آلپورت در یکی از کتابهای کلاسیک خود 50 تعریف مختلف از شخصیت ارائه کرده است (آلپورت، 1937).
برای اینکه بتوانیم مفهوم شخصیت را بهتر و روشن بیان کنیم بهتر است ابتدا به ریشة این کلمه توجه نمائیم کلمة شخصیت از واژه یونانی پرسونا[44] گرفته شده است پرسونا به معنای نقابی است که هنرپیشهها در اجرای نقش های خود به چهره می زنند.
پس با توجه به معنای پرسونا شخصیت عبارت است از تأثیری که یک فرد بر دیگران به جا می گذارد طبق این تعریف شخصیت به ویژگیهای بیرونی قابل مشاهدة فرد از سوی دیگران دلالت می کند.
ولی علاوه بر این، شخصیت به مجموعه ای از ویژگیهای اجتماعی وهیجانی ذهنی هم اشاره دارد که ممکن است مستقیماً قابل مشاهده نباشند (شولتز، 1998، ترجمه کریم و همکاران، 1384).
شخصیت با توجه به شرایط و موقعیتهای مختلف تغییر می کند که والتر میشل[45] در دهة 1960 بخشی را پیرامون اهمیت نسبی متغیرهای شخصی همچون صفتها و شرایط موقعیتی بر رفتار مطرح کرده است (میشل 1968، 1973) اغلب روان شناسان شخصیت، قبول کرده اند که برای رسیدن به تبین کاملی از ماهیت انسان، صفات شخصی پایدار، جنبه های متغیر موقعیت و تعامل بین آنها را باید در نظر داشت (گارسون 1989؛ مگنوسون 1990).
شباهت هایی که در بین مردم مشاهده می شود علاوه بر این هر یک از ما ویژگیهای خاصی داریم که ما را از دیگران متمایز می سازد بنابراین می توان گفت که شخصیت عبارت است از مجموعه ای از ویژگیهای ثابت و پایدار و بی نظیری که ممکن است در پاسخ به موقعیت های مختلف، تغییر کند (همان منبع).
عوامل مؤثر در رشد شخصیت
شخصیت همواره در حال تکامل است و عوامل ونیروهای متعددی روی آن اثر می گذارند همچنین رشد و تکامل شخصیت دارای دو ویژگی مهم می باشد که عبارتند از 1) رشد شخصیت به صورت تدریجی صورت می گیرد 2) رشد شخصیت در محیط اجتماعی تکامل پیدا می کند.
به نظر می رسد که در مطالعه شخصیت در رفتار آدمی پیچیده ترین پرسش ها این است که شخصیت فرد را چه چیز تعیین می کند؟ و چه عواملی در شکل گیری شخصیت افراد اثرگذاشته اند؟ دشواری پاسخ به این گونه پرسش ها در این حقیقت نهفته است که فرایندهای شناختی و روان شناختی، و متغیرهای متعدد دیگر در تکوین شخصیت دخالت دارند (شعاری نژاد، 1370).
به همین خاطر است که متخصصان عوامل تعیین کنندة شخصیت را دو گروه کلی طبقه بندی کرده اند:
1- عوامل زیستی شخصیت: عوامل زیستی شخصیت، معمولاً به ارث می رسد و از همان ابتدا در فرد وجود دارد مهمترین این عوامل عبارتند از : جنس، سن و عوامل عصبی و غددی
الف) جنس: عامل جنسیت به صورت آشکار در تعیین شخصیت افراد نقش دارد، تفاوتهای زیستی بین زن و مرد از جمله در شکل ظاهری بدن، فیزیولوژی به خصوص غدد درون ریز متفاوت است. همچنین وجود تفاوتهای روانی بین زن و مرد از زمانهای گذشته مورد تأیید بوده است.
به علاوه در اعمال حسی- حرکتی بین زن و مرد تفاوت وجود دارد به عنوان مثال زنها نسبت به مردها در تشخیص رنگها برتری دارند یا کوررنگی جنبة ارثی دارد و در بین مردان بیشتر از زنان شایع است.
و از نظر اعمال حرکتی و نیروی ماهیچه ای برتری به نفع مردهاست.
از نظر اعمال ذهنی زنها، نسبت به مردها، در آزمونهای کلامی و حافظه عددی امتیازهای بیشتری کسب می کنند.
ب) سن: با افزایش سن، شخصیت هر فرد هم تغییر می کند این تغییر علاوه بر اینکه تحت تأثیر مجموعه ساخت های بدنی، دستگاه غدد درون ریز و دستگاه عصبی است ولی بیشتر تحت تأثیر بلوغ زیستی می باشد و در این زمینه نقش مراحلی که در آنها بحران های زیستی بوجود می آید اهمیت ویژه دارد. مثل تولید اسپرم در پسران و شروع عادت ماهانه در دختران. در اینجا هم عوامل زیستی و عوامل محیطی در تغییر شخصیت نوجوان مؤثر می باشند.
ج) عوامل عصبی- غددی: یکی از علل اصلی تفاوتهای جنسی، تفاوت در ترشح غدد درون ریز می باشد و این عامل حتی در رشد عمومی فرد هم تا اندازة زیادی تأثیر دارد اختلال در ترشح غدد درون ریز تغییراتی در شخصیت افراد بوجود می آورد به عنوان مثال کسانی که غده تیروئید آنها ترشح زیادی دارد تحریک پذیرند یا افرادی که غدة فوق کلیوی آنها ترشح لازم را ندارد دچار ضعف عصبی هستند.
2- عوامل اجتماعی شخصیت: عوامل اجتماعی شخصیت، محصول محیط اجتماعی است که فرد اولین سالهای زندگی خود را در آن سپری کرده است مثل خانواده، مدرسه، اشخاصی که با او ارتباط داشته اند و فرهنگی که گروه به آن وابسته است. همة این عوامل تقریباً یک فرایند اجباری هستند که باعث می شوند شخص تحت تأثیر دیگران قرار گیرد و گروهها و سازمان های مختلف روی شخصیت فرد اثر بگذارد. بنابراین گرایش ها، ارزشها، نوع شغل و ا فکار و عقاید موجود در جامعه و به طور کلی هرگونه رفتار فرد رنگ و بوی جامعه ای را می گیرد که فرد در آن زندگی می کند به عبارت بهتر شخصیت هر فرد، تا اندازه زیادی نمایانگر شخصیت جامعه اوست (شعاری نژاد، 1370).
خانواده نخستین عامل اجتماعی به شمار می رود و خانواده در تعیین و شکل گیری شخصیت کودک نقش اساسی بر عهده دارد زیرا کودک بهترین و آماده ترین دوران اثرپذیری را در خانواده سپری می کند و به همین جهت است که متخصصان تعلیم و تربیت کودک، تربیت خانواده را مقدم بر تربیت بچه ها می دانند. بعد از خانواده مدرسه، عامل مؤثر در تکوین شخصیت به شمار می رود. زیرا این مدرسه است که بسیاری از ارزش های اجتماعی را برای دانش آموزان تعیین می کند و به آنها یاد می دهد که چگونه بیندیشند، چه افکار و عقایدی را در خود پرورش دهند و چگونه با دیگران همکاری و ارتباط داشته باشند.
ثبات یا تغییر شخصیت
همانگونه که روان کاوان و اکثر نظریه پردازان صفات (مثلاً، آلپورت، 1937) به آن معتقدند که آیا شخصیت در همان آغاز زندگی به تثبیت می رسد یا طبق نظریه پردازان یادگیری، شخصیت انسان بر اثر تجربه تغییر می کند به نظریه پردازان با استفاده از طرحهای تحقیق طولی[46] به ارزیابی این پرسش پرداخته و شواهد جالبی در تأیید هر دو دیدگاه به دست آورده اند، برخی صفات همچون هوش، روان رنجورخویی[47] و برون گرایی با ثبات تر از برخی صفات دیگر همچون عزت نفس و رضایت مندی از زندگی می باشند.(کانلی[48]، 1984).
همچنین محققان شواهدی برای وجود ثبات یا تداوم در شخصیت به دست داده اند، آنها برای پاسخ به این سؤال از روش بازنگری[49]. یعنی روشی که از آزمودنیها خواسته می شود تا در بارة
تجربههای گذشته خود توضیح دهند استفاده می کنند به عنوان نمونه در یک پژوهش بازنگرانه، سالخوردگان 65 ساله شخصیت خود را در سن 40 سالگی به یاد آورده و شخصیت آن زمان خود را مشابه با شخصیت خود در سن 65 سالگی یا بالاتر تعریف کرده اند (گلد[50]، آندرس[51] و شوارتزمن[52] 1987).
ولی چون در این روش همواره این امکان وجود دارد که خاطرات گذشته آنها تحریف شودو یا اینکه ممکن است تغییرات انجام شده را بیش برآورد کنند به همین جهت بهترین روش برای پی بردن به ثبات یا تغییر شخصیت استفاده از مطالعات طولی است؛ یعنی بین اجرای یک آزمون شخصیت و آزمون مجدد آن فاصله ای طولانی وجودداشته باشد تا بتوان شباهت دو موقعیت را بدون وجود احتمال سوگیری در گزارشهای بازنگرانه مقایسه کرد. مثلاً تحقیقاتی که در بارة شخصیت سنخ A که در افراد دارای این نوع شخصیت خطر ابتلا به بیماریهای قلبی بالاست (برگمن[53] و مگنوسون[54] 1986) انجام شده این نتیجه گیری بدست آمده است که شخصیت افراد پس از 30 سالگی دارای ثبات می باشد. برخی رویدادها در زندگی افراد باعث تغییر شخصیت می شوند که از میان این رویدادهای تعیین کننده می توان به ازدواج، خدمت سربازی وا شتغال اشاره کرد (کاسپی 1993). زیرا با آغاز بزرگسالی و ازدواج و اشتغال، فرد نقشهای تازه ای را بر عهده می گیرد که این نقش های تازه تغییرات شخصیتی خاص را در فرد ایجاد می کنند.
قابل ذکر است که هر دو گروه معتقد به ثبات یا تغییر شخصیت در مورد اینکه شخصیت در افراد در طی مراحلی شکل می گیرد اتفاق نظر دارند بنابراین رشد شخصیت را به مراحلی تقسیم کرده و ویژگیهای هر مرحله را مورد بحث و بررسی قرار می دهند (کریمی، 1382).
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 46 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 51 |
رابطه ویژگی های شخصیتی با رضایتمندی زناشویی در زنان متأهل 25 تا 30سال شهر تهران خلاصه پژوهش:
عنوان پژوهش بررسی رابطه ویژگی های شخصیتی با رضایتمندی زناشویی در زنان متأهل 25 تا 30سال شهر تهران است.
چون ازدواج و زناشویی و همینطور رضایت زناشویی بر بهداشت روانی و سلامت فردی زوجین بسیار تأثیر دارد و این کار که آیا رابطه بین ویژگی شخصیتی زنان با میزان رضایت مندی زناشویی وجود دارد ضرورت طرح این پژوهش را مطرح می کند.
این پژوهش بر آن است تا ببیند که تیپ های شخصیتی زنان تا چه اندازه بر رضایت زناشویی آن ها کمک می کند و بر این اساس ما در این پژوهش 4 فرضیه داریم که عبارتند از:
1-بین میزان شخصیت برون گرای با ثبات و رضایت مندی زناشویی رابطه وجود دارد.
2-بین میزان شخصیت برون گرای بی ثبات و رضایت مندی زناشویی رابطه وجود دارد.
3-بین میزان شخصیت درون گرای باثبات و رضایت مندی رابطه وجود دارد.
4-بین میزان شخصیت درون گرای بی ثبات و رضایت مندی زناشویی رابطه وجود دارد.
روش تحقیق مورد استفاده در این پژوهش از نوع زمینه یابی است.
جامعه مورد مطالعه ما در این پژوهش زنان متأهل 25 الی30 شهر تهران می باشد که 30 نفر از آنان به عنوان نمونه از روش خوشه ایی چند مرحله ایی به صورت محله، خیابان، کوچه، پلاک و شخص است.
ابزار اندازه گیری متغیرهای این پژوهش پرسشنامه شخصیت آیزنگ بود که از روایی و پایایی لازم برخوردار است و به وسیله دکتر محمدنقی براهنی استاندارد شده است.
و از آزمون رضایت مندی زناشویی ENRICH هم استفاده به عمل رفته است ک این آزمون هم به صورت استاندارد شده است و هم از روایی و پایایی لازم برخوردار است که نمرات خام هر آزمودنی با استفاده از جدول فرم به نمرات استاندارد تبدیل گردید و این نمرات توسط مجذور خی (x2 ) مورد بررسی قرار گرفت. که نتایج به دست آمده در این پژوهش به این صورت بود که فرضیه های احتمالی در این تحقیق رد شده و فقط فرضیه شماره 2 (شخصیت برون گرای بی ثبات) تایید شد و در کل بین ویژگی های شخصیتی زنان و رضایتمندی زناشویی رابطه چندانی وجود ندارد و عوامل دیگری در این امر دخیل هستند.
مقدمه:
همه چیزهایی را که تاکنون به دست آورده اید تمام چیزهایی را که انتظار دارید در شغل خود به دست آورید خواه همسر یا والد خوبی باشید و حتی حالت سلامت عمومی شما میتواند تحت تأثیر شخصیت شما و شخصیت های افرادی که با آن ها تعامل دارید قرار بگیرید (شولتز، ترجمه سید محمدی 1379).
برای این که شخصیت راتعریف کنیم می توانیم به منبع آن نگاهی بینداریم. شخصیت از واژه persona «پرسونا» گرفته شده است که به نقابی اشاره دارد که هنرپیشه ها در نمایش به صورت خود می زدند. پی بردن به این که چگونه پرسونا به ظاهر بیرونی اشاره دارد یعنی چهره علنی که به اطرافیان نشان می دهیم آسان است. بنابراین بر اساس ریشه این کلمه ممکن است نتیجه بگیریم که شخصیت به ویژگی های بیرون و قابل مشاهده اشاره دارد. جنبه هایی که دیگران می تواند آن ها را ببینند، پس شخصیت ما در قالب تأثیری که به دیگران می گذاریم، یعنی آنچه به نظر می رسد که باشیم تعریف می کند. «شخصیت جنبه آشکار منش فرد به گونه ایی که بر دیگران اثر می گذارد است».
اما آیا هنگامی که واژه شخصیت را به کار می بریم، تمام منظورمان این است؟ آیا فقط در باره آنچه می توانیم ببینیم یا حالتی که دیگری به نظر ما می رسد حرف می زنیم؟ آیا شخصیت تنها به نقابی که بر چهره می زنیم و نقشی که بازی می کنیم اشاره دارد؟ مطمئناً وقتی از شخصیت حرف می زنیم منظورمان چیزی بیش از آن است. مقصود ما در نظر داشتن بسیاری از ویژگی های فرد است. کلیت یا مجموعه ای از ویژگی های مختلف که از ویژگی های جسمانی سطحی، فراتر می رود. این واژه تعداد زیادی از ویژگی های ذهنی اجتماعی و هیجانی را نیز در برمی گیرد. ویژگی هایی که ممکن است نتوانیم به طور مستقیم ببینیم که شخص امکان دارد آن ها را از ما مخفی نگه دارد یا ممکن است ما سعی کنیم آن ها را از دیگران مخفی کنیم. (شولتز، ترجمه سیدمحمدی، 1379).
در تعریف شخصیت باید چند نکته را در نظر گرفت. نخست هر شخص بیگانه و بی همتا ست زیرا هیچ دو فردی از نظر خلق، علایق، رفتار و دیگر ویژگی های شخصیتی کاملاً یکسان نیست. دوم اینکه افراد و موقعیت ها به شیوه های یکسان رفتار نمی کنند. رفتار شخص ممکن است از موقعیتی به موقعیت دیگر متفاوت باشد. سوم، گرچه هر فرد یگانه و به همتاست و رفتارش در همه موقعیت ها کاملاً یکسان نیست امّا در رفتار آدمی وجه اشتراک قابل ملاحظه ایی وجود دارد. به عبارت دیگر هر چند در جزئیات رفتار آدمی تفاوت هایی دیده می شود امّا بیشتر مردم الگوهای رفتاری نسبتاً ثابت دارند. توصیف ویژگی های شخصیتی ممکن است به ما امکان دهد که افراد را به گونه ایی طبقه بندی کنیم که برخی از الگوهای مهم رفتاری آنان به دقت قابل توصیف باشد (پاشا شریفی، 1376).
اما یکی از طبقه بندی هایی که از ویژگی های شخصیت وجود دارد درون گرایی و برون گرایی بوده که توسط اکثر روانشناسان به گونه های مختلف بیان شده است. افرادی که در ویژگی های شخصیت برون گرایی طبقه بندی می شوند افرادی هستند اجتماعی که شرکت در مجالس را دوست دارند، این افراد دوستان زیادی دارند، آن ها نیاز به این دارند که با مردم صحبت کنند، مطالعه و خواندن را در تنهایی دوست ندارند، طالب هیجان اند، فرصت ها را مغتنم می شمارند لحظه ایی عمل می کنند و کلاً افرادی تکانشی هستند. بذله گویی را دوست دارند و به طور کلی تغییر را دوست دارند. سهل گیر، بی احتیاط و خوش بین هستند. این افراد ترجیح می دهند تحرک داشته باشند و کاری انجام دهند . تمایل به پرخاشگری در افراد برون گرا بیش تر است و به سرعت عصبانی می شوند معمولاً کنترلی بر روی احساسات خود ندارند و همشه افراد قابل اعتمادی نخواهند بود.
اما فرد درون گرا ساکت به نوعی کناره گیر ودرون گراست و به جای صحبت با مردم دوست دار کتاب است، به جز دوستان با دیگران کمتر می جوشد، تمایل به این دارد که از قبل نقشه داشته باشد، قبل از اقدام به آینده می اندیشد، به تکانشهای لحظه ایی اعتماد ندارد، از هیجان خوشش نمی آید ، مطالب زندگی روزمره را جدی می گیرد ، زندگی مرتب و منزه را دوست دارد، احساسات خود را شدیداً کنترل می کند، به ندرت به شیوه پرخاشگرانه رفتار می کند و به آسانی از کوره در نمی رود، قابل اعتماد و تا حدودی بدبین است و به معیارهای اخلاقی ارزش زیادی قائل می شود. (لارنس ای ، ترجمه پروین 1374).
البته هر کس در زندگی روزانه اش گاه برون گرا و گاه درون گراست، یعنی گاه متوجه محیط خارج و تحت تأثیر آن است و گاه در خود فرو می رود و پیرامون خود التفات ندارد. هر کس در عرض روز گاه برون گراست و گاه درون گراست. پاره ایی از اشخاص به یکی از این دو حالت خو گرفته و بیش تر اوقات خود را در آن حالت می گذرانند و این رو برون گرایی و درون گرایی صفت ممیزه آن ها می گردد و این صفت به شخصیت آن ها رنگ مخصوص می زند و در رفتارشان به صراحت انعکاس پیدا می کند. (سیاسی، 1371).
بیان مسئله:
رضایت زناشویی از عمده مسائل مطرح شده در روانشناسی خانواده است و عدم رضایت زناشویی یکی از نگرانی های عمده کسانی است که یا در پی درمان می آیند یا برای پایان دادن به ارتباط زناشویی خود اقدام می کنند. (بوت واد وواردرز، 1985 لاسول و لاسول، 1991).
معمولاً تحقیقات برای بررسی رضایت زناشویی در سنین مختلف کم می باشد و هنوز در این زمینه ابهاماتی وجود دارد، لذا تحقیق در این زمینه ضروری است.
هدف و پژوهش:
1-کشف و شناخت رابطه ویژگی های شخصیتی زنان و میزان رضایتمندی زناشویی آن ها.
2-پیش بینی رضایتمندی زناشویی از روی ویژگی های شخصیتی افراد.
اهمیت و ضرورت پژوهش:
چون ازدواج زناشویی و همین طور رضایت زناشویی بر بهداشت روانی و سلامت فردی زوجین بسیار تأثیر دارد و شناخت بیش تر در مورد این مسئله که که آیا ویژگی های شخصیتی زنان رابطه ایی با رضایت زناشویی دارد یا خیر می تواند بر این مهم بسیار کمک کند و ضرورت طرح این پژوهش را مطرح کند.
فرضیه پژوهشی:
- بین میزان برون گرای با ثبات و رضایتمندی زناشویی رابطه وجود دارد.
- بین میزان برون گرای بی ثبات و رضایت مندی زناشویی رابطه وجود دارد.
- بین میزان درون گرای با ثبات و رضایت زناشویی رابطه وجود دارد.
- بین میزان درون گرای بی ثبات و رضایت زناشویی رابطه وجود دارد.
تعریف متغیرهای پژوهش:
شخصیت: الگوی منحصر به فرد و نسبتاً پایدار افکار، احساس ها و اعمال به عبارت دیگر شخصیت شما مشخص می کند که به عنوان یک فرد چگونه با سایر افراد تفاوت دارید واین که کدام الگوهای رفتاری معرف شما هستند. (هافمن، ترجمه دکتر نقشبندی، 1379).
ویژگی های شخصیت: اصطلاح ویژگی های شخصیتی به جنبه خاصی از کل شخصیت آدمی اطلاق می شود.
رضایت زناشویی: رضایت زناشویی که به تبع درک صحیح زوجین از همدیگر و تفاهم موجود بین آن دو حاصل می شود عبارت است از خوشنودی نسبی یا کامل طرفین از طرز رفتار، عملکرد، نحوه برخورد با یکدیگر و مشارکت آن ها در تمامی امور مربوط به زندگی مشترک.
تعریف عملیاتی:
منظور از ویژگی های شخصیتی در این پژوهش نمره آزمودنی شخصیت آیزنک 57 سؤالی ایران است که شامل برون گرایی که با مقیاس E آزمون و ثبات هیجانی با مقیاس N نشان داده می شود در گروهی از خانم هایی که حداقل 5 سال از زندگی زناشویی آن ها گذشته است و منظور از رضایت زناشویی در این پژوهش نمره آزمودنی در آزمون زناشویی ENRICH با همان شرایط فوق است.
فصل دوم
تیپ شناسی شخصیت و نظریه صفات:
نظریه صفات از جمله نظریه هایی است که تأثیر بسیاری بر تحقیق و نظریه در شخصیت داشته است و فرض اصلی این دیدگاه این است که پاسخ های متفاوت انسان ها به موقعیت های خاص به دلیل آمادگی های شخصی است که در آن ها موجود است به این آمادگی ها صفات گفته می شود به عبارت دیگر افراد را می توان با توجه به این طرز و رفتار خاص آن ها شناسایی و توصیف کرد. مثلاً این احتمال است که انسان موجودی معاشرتی و صمیمی باشد و یا سلطه جو و با جرأت، افرادی که برای این طرز رفتار آمادگی بیش تری د ارند در این صفات زیاد درجه بندی می شوند. اگر چه این نظریه پردازان در تعیین صفاتی که شخصیت انسان را تشکیل می دهد از یکدیگر متفاوتند ولی همگی بر این باورند که این صفات پایه های اصلی شخصیت انسان را تشکیل می دهد. (لارنس ای، ترجمه پروین، 1374).
نظریه صفات- تیپ تحلیل عاملی هانس، جی آیزنک (1916):
در نظریه صفات شخصیت انسان ساختار طبیعی دارد و با تحلیل عاملی می توان آن ها را انمایان کرد. اگر متغیرها و پاسخ آزمون ها با یکدیگر همانند باشد، یعنی حضور و عدم حضور آن ها همراه باشد، می توان این طور نتیجه گرفت که بین این دو زمینه های مشترکی موجود است و آن ها به یک واحد کارکردی شخصیت متعلق اند. تحلیل عاملی فرض را بر این می گذارد که رفتارهای همانندی با یکدیگر مرطبتند و بنابراین پیوستگی ها یا عناصر طبیعی یک شخصیت را مشخص می کند. این فرآیند سپس بر عواملی منجر می شود که صفات نام دارد. این نامگذاری با توجه به ویژگی های مشترک پرسش ها یا رفتارهایی است که با یکدیگر مرتبط اند. آیزنک با استفاده از شیوه های آماری دیگر به ابعاد اصلی یا زمینه های این عوامل یا صفات نیز دست یافت به ابعاد اصلی تیپ گفته می شود.
بنابراین می توان برای مثال صفاتی چون اجتماعی بودن، تکانشی بودن، فعالیت، سرزندگی و تحرک پذیری در زیر عنوان مفهوم برون گرا در یک گروه جمع کرد. البته اگرچه در این جا از اصطلاح تیپ استفاده می شود باید توجه داشت که در واقع این اصطلاح دارای دو حد نهایی بالا و پایین است و افراد ممکن است در نقاطی بین این دو حد قرار گیرند.
به نظر آیزنک معمولاً فرد برون گرا فردی است، اجتماعی، علاقمند به میهمانی، دارای دوستان فراوان و طالب هیجان که بدون تفکر و اندیشه به صورت تکانشی عمل می کند. به نظر می رسد که دو جنبه از این صفت یعنی اجتماعی بودن و تکانشی بودن را می توان تا حد زیادی از یکدیگر جدا در نظر گرفت ولی درعین حال آنقدر با یکدیگر مرطبتند که هر دو را تحت عنوان برون گرا آورد. فرد درون گرا برخلاف خصوصیات بالا فردی است آرام ، درخود فرورفته، خوددار وتأملی که به احساسات اعتماد نمی کند و زندگی با نظم و قاعده را بر زندگی بر مبنای شانس و خطر ترجیح می دهد. آیا تفاوت های عمده و معنی دار دیگری در رفتار افراد وجود دارد که با نظرات درون گرایی و برون گرایی مرتبط باشد؟
مرور جدیدی که در این مورد شده است یافته های جانبی را در اختیار ما می گذارد. برای مثال درون گرایمان در مقایسه با برون گرایان به درد حساس و زود خسته می شوند. هیجان در عملکرد آن ها تأثیر می گذارد و سرانجام این که دقیق تر ولی کندتر عمل می کنند.سایر تفاوتهای مشاهده شده بین این دو گروه به شرح زیر است:
1) درون گرایان در مدرسه موفق تر عمل می کنند این موفقیت به خصوص در درسهای پیشرفته تر آشکار است. همین طور دانشجویانی که به دلیل درسی ترک تحصیل می کنند بیش تر برون گرا هستند ولی افرادی که به دلیل روانی از تحصیل باز می مانند درون گرا هستند.
2) برون گرایان ترجیح می دهند که تعطیلات را با دیگران بگذرانند در حالی که درون گرایان تعطیلات را به تنهایی به پایان می رسانند. برون گرایان به دنبال تغییر و تحول در شغل روزمره هستند در حالی که درون گرایان نیاز چندانی به تغییر احساس نمی کنند.
3) برون گرایان شوخی های تند و زننده را دوست دارند در حالی که درون گرایان شوخی های روشنفکرانه مانند استفاده از کلمات و لطیفه های ظریف را می پسندند.
4) برون گرایان در مقایسه با درون گرایان از لحاظ جنسی فعالترند.
5) برون گرایان تلقین پذیرتر از درون گرایان هستند. (لارنس ای، ترجمه پروین 1374)
ابعاد شخصیت از دید آیزنک:
آیزنک تیپ های شخصیتی را به دو صورت گروه های مستقل و مجزا از هم که بتوان مردم را بر اساس آن ها طبقه بندی کرد تفسیر نمی کند بلکه معتقد است که تیپ های شخصیتی به شکل ابعاد به هم پیوسته هستند که در راستای آن مردم با هم تفاوت دارند. همان طوری که یک صفت کم و بیش می تواند معرف خصوصیات یک فرد باشد همچنین می تواند به عنوان یک تیپ شخصیتی هم شود. درون گرایی و برون گرایی این امر بی شباهت به بعد میزان؟ که دو حد نهایی غول آسا و کوتوله وجود دارد اما تعداد بسیار کمی از مردم در هر یک از این دو انتخاب قرار می گیرند. (راس آلن، ترجمه جمالفر 1374)
تیپ های روان شناختی یونگ:
یونگ هشت تیپ روان شناختی را بر اساس تعامل دو نگرش و کارکرد معرفی کرد.
1) تیپ برون گرای متفکر: که به طور جدی منطقی، عینی، متعصب و طبق مقررات جامعه زندگی می کند.
2) تیپ برون گرای احساسی: به سرکوب شیوه تفکر و عاطفی بودن زیاد تمایل دارد این افراد عاطفی، حساس، معاشرتی، بیش تر خاص زنان است تا مردان.
3) تیپ برون گرای حسی: اجتماعی، لذت جو، انعطاف پذیر این افراد بر لذت و شادی و بر جستجوی تجربه های جدید تمرکز دارند.
4) تیپ برون گرای شهودی: موفقیت را در کسب و کار و سیاست می بینند. زیرا توانایی زیادی برای بهره برداری از فرصت ها دارد. خلاق، قادر به برانگیختن دیگران و غنیمت شمردن فرصت ها.
5) درون گرای متفکر: بیش تر به اندیشه ها علاقمند است تا مردم، با دیگران به خوبی کنار نمی آید و در انتقال افکار مشکل دارد.
6) تیپ درون گرای احساسی: تفکر عمیق را سرکوب می کند، تودار، خوددار با این حال قادر به داشتن عواطف عمیق.
7) تیپ درون گرای حسی: بی تفاوت، آرام و بریده از دنیای روزمره به نظر می آید در ظاهر بی اعتنا و خشک است و وجود خود را در فعالیت های هنر شناختی ابزار می کنند.
8) تیپ درون گرای شهودی: بیش تر در ارتباط با ناهشیار هستندتا واقعیت روزمره، چنان با دقت بر شهود تمرکز دارد که افراد این تیپ تماس کمی با واقعیت دارند. (شولتز، ترجمه سید مهدی 1379)
نوروفیزیولوژی برون گرایی و درون گرایی:
آیزنک یک فرضیه مسلم نوروفیزیولوژیکی مطرح می سازد که باید با انتقال تکانشهای عصبی انجام شود انتقال این تکانش ها از یک نورون به نورون دیگر را آیزنک برانگیختگی می نامد. بلوکه شدن چنین انتقال ها را آیزنک بازداری می نامد. پراکندگی اصطلاحی است که وی برای کاهش احتمالی اثر یک تکانش انتقال یافته از آن استفاده می کند. بر اساس نظریه آیزنک برون گراها افرادی هستند که در آن ها برانگیختگی به آرامی و به طور ضعیف صورت می گیرد در حالی که بازداری در آن ها به سرعت و به طور قوی اتفاق می افتد و اثر آن به آرامی پراکنده و از بین می رود. برعکس درو نگراها افرادی هستند که برانگیختگی در آن ها به سرعت و به طور قوی ایجاد می شود در حالی که بازداری به آرامی و به طور ضعیف ایجاد شده و اثر آن به سرعت پراکنده و از بین می رود.
فرضیه های مبتنی بر این صورت بندی بارها مورد تأیید قرار گرفته است به عنوان مثال برون گراها و درون گراها به طور متفاوت نسبت به داروهایی که بر عملکرد عوامل انتقال دهنده عصبی تأثیر می گذارد واکنش نشان می دهد. داروهای کند ساز موجب می شوند که درون گراها خیلی شبیه به برون گراها رفتار کنند در حالی که داروهای محرک باعث می شوند که برون گراها خیلی شبیه به درون گراها رفتار کنند. (راس آلن، ترجمه جمالفر 1374)